شاعر بوسه هاي بلند


شاعر بوسه­‌های بلند

نگاهی مختصر به کلمات در ردیف کاشی‌ها

بررسی کتاب «تو/ تهران/ ۱۳۵۸»؛

 آرش نصرت‌اللهی/ نشرثالث/ ۱۳۸۷

(داریوش معمار)

دعوت شدیم

به حضور درخت

اگر نوشتن نیاز به تجربه­ای عمیق دارد، خواندن استعداد و حوصله‌ی درک تجربه‌های عمیق‌ست. از این جهت‌ست که فکر می­کنم خواننده بذری که نویسنده می‌پاشد را مانند کشاورزی صبور به بار می­آورد و به این ترتیب هر کسی را نمی‌توان خواننده یک نوشته، اعم از داستان یا شعر، دانست. این‌طور به نظر می­آید که مرزبندی  و تعریف مخاطب عادی و حرفه­ای هم از این‌جا آمده باشد.

حالا اگر قرار شود نوشتن در مورد یک نوشته را هم به موضوع خواندن اضافه کنیم، با جریان پیچیده­ای مواجه می­شویم که تمام امکانات وجودی شخص را می­طلبد. امکان عقلانی را از آن نظر که استعداد درک تجربه­های عمیق دیگران و توان استدلال وابسته با آن است و امکان روانی از آن جهت که احساسی قوی و صبور برای بازسازی چنین جریان ذهنی و شرح آن نیاز است. موضوع تبیین نقش عملگرها، لولاها و پاگرد­های حسی قوی در ساختار و تیپ نوشته (معماری و فرم) نیز از این‌جا طرح می­شود. این موضوع همان جنبه‌ی انگیزشی عالی‌ست که شخصی را ترغیب به خواندن و نوشتن می­کند. اما متن ناهماهنگ و ناجور در ابعاد ساختاری  و حسی حتی بهترین خوانندگان را هم ترغیب به خواندن نمی­کند. البته این ناهماهنگی اگر هارمونی درونی به بار بیاورد می­تواند خود عاملی ترغیبی به شمار بیاید.

این مقدمه را از آن جهت آوردم که اول: توضیح بدهم چه عوامل انگیزشی مرا ترغیب به نوشتن در مورد کتاب شعر«تو/ تهران/ ۱۳۵۸» کرده­اند و بعد بگویم خود را یک مخاطب ایده‌آل که توان کاملی برای نوشتن درباره‌ی یک نوشته دارد نمی­دانم.

آشنایی من با شعر آرش نصرت‌اللهی به سال ۸۳ بر می­گردد، زمانی که اولین مجموعه‌ی شعر او منتشر شده بود. در این مجال اندک نمی­خواهم به آن کتاب بپردازم اما همین قدراشاره کنم که جریان حسی شاعران خطه‌ی شمال دارای مشخصات بارز مشترکی است؛ برای مثال تنهایی (مانند درختی در جنگل)، بازتاب عاطفی غریب در قبال طبیعت، طبیعتی که برای انسان مدرن احساس دوگانه­ای از هجوم و حراست را به بار می­آورد. ضمن آن‌که آرش نصرت‌اللهی به واسطه‌ی زیستش در آرستارا طبیعتاً برای ما یاد آور نوع شعر آن خطه هم هست.

صدا شده‌ام/ صدا که در یک لولای قدیم/ زیسته باشد/ می­خواهم درآیم/ برایم باد بفرست. (ص ۲۶)

شاعری که در مسیر پر پیچ‌وخم زندگی با کلمه، سختی درک حالات این عروس پر ادا را بر خود هموار می­سازد،  تا روزی که به حد نزدیکی و هم‌خانگی با کلمه برسد متحمل رنج‌های فراوانی می­شود که کم‌ترین آن بیگانه شدن با معنای عادی کلمات زبان مادری در ابتدای کار و درک عمیق تمام این معناها و ساده شدن طریق در مراحل بعدی‌ست. این حالت مانند احوال کوهنوردی‌ست که برای رسیدن به قله سخت در ابتدا دامنه­ای صعب‌العبور و پرخطر را می­بیند، سختی می­کشد و توان‌اش و حالات عادی زندگی‌اش با او بیگانه می­شود اما طبیعت کوه آرام‌آرام او را پرورش می­دهد تا جایی که بر قله می­ایستد و از آن فراز همه چیز را بی­واسطه و وسیع درک می­کند، جهان پر پیچ و خم بر قله ساده می­شود و موسیقی سخت طبیعت گویی آوای مهر مادری ساده و نرم بر دل می­نشیند.

باید بگویم بسیاری از شاعران این دوره در شتاب خود از درک این طبیعت محروم شده­اند و همین موضوع آن‌ها را در لحظه بی­حواسی به دره­های عمیق شیفتگی رسانده است، اما نصرت‌اللهی آرام آرام در بستر کلمه در حال رشد است و این موضوع را می­توان از بدیع بودن لحظات ساده شعرش به خوبی دریافت.

این‌جا بام خانه‌ی ماست/ ومن/ مشغول نخ دادن به بادبادکی هستم/ که لحظاتی پس از پایان این شعر/ نه باد را به یاد می­آورد/ نه من را! (ص ۱۷)

احساس تنهایی من شخصی و پناه بردن به تو و من جمعی، تغییر دیدگاه شاعر در هر لحظه نسبت به طبیعت، فقدان عملگری مبتنی بر طبیعت در عین وفور عناصر طبیعی در شعر، سعی در ابراز دغدغه­های آرمان­گرایانه، سادگی غیر عمدی، و تفسیر­های عینی از موضوعات مختلف عمده مشخصات بارز کتاب شعر «تو/ تهران/ ۱۳۵۸»ست.   این فراز و نشیب­ها در نشانه­های موجود، تنوع موضوع و ایده را در شعر­ها به بار آورده است و همچنین امکان برقراری ارتباط بدون مشکل را محیا ساخته است. اما آرمان­خواهی همیشه شاعران و نویسندگان را درگیر شئون احساسی می­کند، که در دوران جوانی تأثیر عالی کلمه را مبدل به مکاشفه­ای کلیشه­ای می­کند. همان‌طور که برخورد بیش از حد انتزاعی و پیچیده و فارغ از جریان عادی زندگی و آرمان­ها و ساز و کار­های­اش شاعر را به شیفتگی گنگ و تداعی­های بی­دامنه می­رساند، دچار کلیشه شدن هم شاعرانگی را تلف می­کند.

در این شرایط شاعر باید فرا شدن را تمرین کند. فرا از باور عامل تغییر جهان شدن. فرا از گنگ خواب‌دیده­ای شدن که جز خودش هیچ‌کس ایده‌آل­های ذهنی او را نمی­یابد. شاعر انسان بودن نباید از خاطر ما ببرد که انسانی شاعر هستیم انسانی شبیه تمام دیگران. ایده­های شاعر بی­تاریخ و مکان هستند شکل و فرم خاصی ندارند حتی اگر مجموعه­ای از دریایی­ها یا لب‌ریخته­های او باشند از آب گذشته و در لب مانده­اند این خصلت دوگانه جنبه­ای مهم در کار  شاعر است که نباید لحظه­ای آن‌را از نظر دور داشت. البته هماهنگ شدن آن‌ها نیاز به تجربه و فراستی مفصل دارد.

موضوع دیگر تلاش برای تجربی بودن‌ست. بیش از اندازه تجربه‌گرا بودن از فراز­ فراز­های ذهن شاعر  کلیشه می­سازد و عاری از تجربه بودن شعر را شهید می­کند، حد وسط این‌ها درک زمانه است. به نظرم نصرت­اللهی باید در موضوع درک زمانه و نوع تجربه مورد نیاز این زمان برای دست‌یابی به حد وسط هم تلاش بیشتری داشته باشد.

اما به عنوان جمع­بندی این نوشته کوتاه آرش نصرت­اللهی را جزو چهره­های جدی آینده شعر نو فارسی می­دانم که با دقت در حال طی کردن مسیر است. حوصله او در این راه برای ارائه و کسب تجربه  بی­شک در آینده برایش بسیار مفید واقع خواهد شد.


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: